چگونه منطقی باشیم؟ چگونه منطقی فکر کنیم؟ منطقی بودن کار سختی است؟ برای برخی ها منطق داشتن و منطقی فکر کردن کار آسانی نیست. در این مقاله با شما کاربران عادت ها و البته رفتار هایی که از شما یک فرد منطقی می سازد را با هم بررسی می کنیم.

منطقِ یک فردمنطقی، از حقیقت نشات گرفته است و  او هیچ وقت به منطق خود این اجازه را نمی دهد که فریب سخنان دروغ را بخورد.

برای این که فردی منطقی باشید، احتیاج به حفظ کردن و به کار بردن فرمول خاصی ندارید و لازم نیست تا یاد بگیرید که چگونه درست یا نادرست بودن یک قیاس را شرح دهید. در عوض باید عادات و مهارت های مرتبط با تهذیب عقلانی، که به ظاهر ساده و آسان هستند را یاد بگیرید و  این در حالیست که فراگرفتن این مهارت ها فقط بعد از گذراندن سال ها آموزش و مبارزه امکان پذیر است.

در کتاب Being logical  از استاد فلسفه معروف به نام D.Q. McInerny ، که موضوع آن راهنمایی برای تفکر بهتر است، 10 مورد از عادت هایی افرادی که میخواهند به وضوح و به درستی فکر کنند و لازم است این عادات را در خود پرورش دهند ذکر شده است.

آن ها با دقت هستند

به گفته McInerny علت بسیاری از خطاها و اشتباهاتی که رخ می دهند ناشی از عدم توجه به وضعیتی که در آن قرار دارید است. بنابراین باید گفت که یک فرد منطقی به خود آموخته است که حتی اگر در شرایط و وضعیتی تکراری و مشابه قرار گرفت، باز هم  همیشه به جزییات شرایط دقت داشته باشد تا مبادا از روی بی دقتی قضاوت کند.

آنها واقعیات را دریافت می کنند

اگر یک واقعیت تعیین شده در واقع همان چیزی باشد که ما بدان دسترسی داریم، بنابراین مطمئن ترین راه برای اثبات حقیقت داشتن آن ، این است که خود را در آن درگیر کنیم و بدین طریق شواهد مستقیمی از آن به دست آوریم و اگر نتوانستیم این شواهد مستقیم را ثابت کنید باید صحت و اعتبار هر چیزی که به طور غیر مستقیم به آن موضوع بر میگردد را نیز بررسی کنید تا بتوانید با اطمینان واقعیت آن چیز را تصدیق نمایید.

آن ها از روشن بودن افکارشان آگاه هستند

افکار یک انسان وسیله ای برای دریافت او از دنیای پیرامونش است. افکار روشن، بازتابی منصفانه از این جهان هستند و افکار نادرست نیز، بازتابی نادرست از دنیا در ذهنتان می سازند. شخص منطقی دائما در حال بررسی ایده های خود است تا اطمینان حاصل کند که آن افکار، دقیقا نشان دهنده واقعیت ها هستند یا خیر.

آن ها حواسشان به منشاء افکارشان است

شخص منطقی  این را می داند که کدام یک از  ایده هایش بر اساس چیزهایی است که در واقع در جهان وجود دارد. به عنوان مثال او می داند که ذهنیت او از گربه، منطبق با تعریف کلی گربه در جهان است. به عنوان یک مثال نقض: در بین بسیاری از افراد این ذهنیت وجود دارد که در قرن 9 میلادی یک پاپ زن به نام Joan  وجود داشته است. اما اگر این افراد اندکی زمان برای مطالعه درباره منشا این باور بگذارند، متوجه این خواهند شد که مورخان موثقی به طور گسترده ای اشاره به افسانه بودن این باور کرده اند.

آن ها افکارشان را با واقعیت ها تطبیق می دهند

McInerny می گوید که: برای جلوگیری از این فکر که من محصولی از درون گرایی خالص هستم و در این صورت دیگر نمی توانم با دیگران ارتباط برقرار کنم، باید در دنیای عینی به طور پیوسته با واقعیت های بسیاری که این فکر از آن ها نشات گرفته است در ارتباط باشم.

 این روش درباره افکاری که تطابق ساده ای با  حقیقت های موجود در جهان خارج از ذهنتان دارند آسان است. (مثلا طرز فکر شما درباره “گربه” منطبق با یک گربه عادی است.) اما  همان طور که خیلی از شما تجربه کرده اید، تطبیق دادن افکار با واقعیت ها در برخی موارد هم میتواند خیلی سخت باشد. مثلا زمانی که افکار پیچیده ای همچون کپیتالیسم (سرمایه محوری)، کانسرواتیسم (محافظه کاری)، سوسیالیسم (جامعه خواهی) یا لیبرالیسم (آزادی خواهی) به ذهنتان می آیند. برای حفظ این افکار،  باید به طور مداوم آن ها را با   حقایقی که برای همه در دسترس هستند پشتیبانی کرد و بدانها لینکشان کرد.

آن ها کلماتشان را با افکارشان  تطبیق می دهند

توسط استفاده دقیق از کلماتی که بیان کننده افکارتان هستند، می توانید افکارتان را به دیگران منتقل سازید. اما پیدا کردن کلمات صحیح قطعا سخت خواهد بود. زمانی که به مشکلی بر میخورید، باید به منبع رجوع کنید:

“شما چگونه از انتخاب صحیح کلماتی که برای منتقل کردن افکارتان از آن ها استفاده می کنید اطمینان کسب می کنید؟” این فرآیند اساسا همان چیزی است که زمان اطمینان  از درست بودن افکارتان آن را دنبال می کنید:  بلکه باید به دنبال سرچشمه آن افکار بگردید. معمولا به علت نداشتن درک کامل از یک فکر، نمی توان کلمه مناسب برای منتقل کردن آن دیدگاه و یا فکر را یافت. زمانی که یک فکر را توسط تطبیق دادن آن با سرمنشا آن در دنیای حقیقی برای خود شفاف سازی می کنیم، کلمات مناسب برای ابراز آن فکر نیز به ذههتان می آیند.

آن ها به درستی ارتباط برقرار می کنند

در نهایت  منطق به معنای  تعیین این است  که آیا یک اظهار نظر درست است یا غلط است . اگر دیگران بر این باورند که یک اظهار نظر خاص صحت دارد، باید به روشی درست با آن ها ارتباط برقرار کنید.

 McInterny در این رابطه دستورالعمل های صحیحی راجع به ارتباط برقرار کردن با دیگران ارایه داده است:

این طور فکر نکنید که اگر مطلبتان را صریح بیان نکنید، مخاطبان آن را درک نمی کنند.

با جملات کامل صحبت کنید.

اظهارنظرهای  مرتبط با ارزیابی را به گونه ای انجام ندهید که گویی  فقط اظهارات  شما واقعیت عینی دارند. ( به عنوان مثال نگویید فلان کار خیلی زشت است.)

از استفاده از جملاتی با نقیض دو گانه بپرهیزید.

به زبان مخاطبتان با او حرف بزنید.

از زبان مبهم و دوپهلو استفاده نمی کنند

استفاده از کلمات مبهم و دو پهلو نشان دهنده این است که افکار شما حول و حوش یک معنای ثابت و قاطع نمی گردند. یک شخص منطقی از زبان قاطع استفاده می کند، به نحوی که مخاطبان او دقیقا می دانند که او از چه حرف می زند و می توانند  صحت ادعا های او را بررسی کنند. اگر فردی به روابط پیچیده تری از قبیل “آزادی” یا “برابری” اشاره  کرد ،  وی اطمینان می دهد که به شناخت خاص خود را از این اصطلاحات رسیده است.

آن ها از زبان طفره آمیز اجتناب می کنند

مشکل طفره آمیز صحبت کردن در این است که: زبانی که مستقیما بدان چه در ذهن نویسنده یا گوینده اشاره نمی کند، زبانی دوپهلو است. چیزی که در ابتدا به ذهن میآید  بدیهسیت این است که می تواند باعث گول خوردن مخاطب شود و چیزی که در درجه دوم به ذهن می آید و ماهرانه تر است این است که  می تواند تاثیر مخربی بر روی افرادی که از آن استفاده می کنند داشته باشد، زیرا آن ها  احساسات واقعی خود را تحریف می کنند. کاربر زبان را شکل می دهد، اما زبان نیز می تواند  کاربر را شکل می دهد. اگر به طور مداوم از زبانی استفاده کنید که در آن واقعیت را تحریف می کنید، کم کم خودتان به آن دروغ ها نیز اعتقاد پیدا میکنید.

آن ها به دنبال کشف حقایق هستند

طبقه گفته McInerny، هدف از منطقی بودن این است که به حقایق موجود برسید. دو مدل پایه ای  از حقیقت وجود دارند: “حقیقت وابسته به هستی شناسی” به معنای آن چه واقعا وجود دارد و عینیت دارد. و “حقیقت بر پایه منطق”  به معنای آن چه که حقیقت یا دروغ بودن یک بیانیه را تعیین می کند، و چیزی است که در دنیای واقعی وجود دارد.  به عبارت دیگر حقیقت منطقی، مبتنی بر حقیقت هستی شناسی است.:

بنابراین منطق یک فرد منطقی از حقیقت نشات گرفته است و  او هیچ وقت به منطق خود این اجازه را نمی دهد که فریب سخنان دروغ را بخورد